آهای غریبه…
اونیکه تو دستاته بازیچه نیس…
دله منه…
هواست باشه چطور کوکش میکنی
آهای غریبه…
صدایی است که سال ها بعد می شنوم
صدایی گرم و آشنا فریاد میزند:
ببخش مرا دیر رسیدم
تو سهم من بودی نه آغوش خاک
دماسنج عشق مشکوک نگاهم کرد و گفت: آره پرسیدم حشره کشت کجاش؟ ابرو هام پرید بالا: حشره کش میخوای چی کار؟ نیش خندی زد و گفت: میخوام تو رو بکشم (با غطب نگاهش کردم که گفت) بابا میخوام سوسکی که دیدی و جیغ کشیدی رو بکشم. اوه ، اوه؛ نیلو گند زدی. حالا چه بهانه ای برای جیغم بیارم؟ بگم توهم زدم؟ بگم سرم تیر کشی؟ بگم پام پیچ خورد؟ بگم پهلوم تیر کشید؟ نه نه همین سوسک از همه بهتره. ــ اوه ، خوب شد گفتی اما دیگه نمیخواد بری چون از بالکن رفت بیرون... لبخند مصنوعی زدم و رفتم پایین یا بهتر بگم فرار کردم از دستش...خوش بختانه اتاق من یه در داره که به بالکن بزرگ خونه وصل میشه واسه همین فکر نکنم زیاد شک کرده باشه...به پایین که رسیدم پدرام و آرش و دم در دیدم فکر کنم تازه رسیدن. دماسنج عشق ــ سلام خیلی خوش اومدین.. با این حرفم همه به سمت من برگشتن بعد احوال پرسی خشک و سردی که به زور کردیم نشستیم روی مبل های سلطنتی ی توی پذیرایی...خیلی نگران بودم و مطئنم سحر و آنی هم مثل من نگران..دلیل نگرانیمون سپهر بود آخه خیلی زود جوش و زود عصبی میشه و وقتی عصبی میشه قرمزی چشماش میدرخشه و لنزا هیچ اثری درش نداره...بعد از گذشتن حرفای بیخود و پذیرایی بالاخره رفتیم سراغ اصل مطلب.هه هر کی نفهمه میگه خواستگاریه..سپهر سر صحبت و باز کرد. &&&&&&&&&&&&&&& بچه ها لطفا سنتون.63 محل سکونت خودمم نمیدونم تشکر از کاربر 1,937 تشکر شده 3,398 در 542 پست حالت من Delvapas اندازه فونت پیش فرض دماسنج عشق سپهر: راستش جناب امیری ما یه جور شایعه در مورد شما شنیدیم و میخوایم ببنیم حقیقت داره یا نه؟ پدرام با تعجب همراه با شک گفت: شایعه؟ خوب چه شایعه ای؟ سپهر با تردید و به زور گفت: شما..شما جنگیرید؟ ابروهای آرش و پدران در جا پرید بالا..وااا؟ انقدر تعجب داشت... این دفعه آرش گفت: آرش: به شما ربطی داره؟ سپهر اخمی کرد و گفت: اگه نداشت نمی پرسیدم جناب. به به آرش جان خوری؟ هه هستش و تف کن...آرش ساکت شد و خود پدرام گفت: چرا میخواید مطمئن بشید من جنگیرم یا نه؟ آیناز: ما با شما کاری داریم که اگه جنگیر باشید اون وخ کار مون و بهتون میگیم. ایول به آیناز. جای هیچ سئوال دیگه ای رو براشون نذاشت. پدرام کمی فکر کرد و بعد دم گوش آرش آروم چیزی گفت . نچ نچ نچ در گوشی واسه چی میحرفن؟ سپهر هم آروم دم گوش من گفت: سپهر: نیلو بد بخت شدیم این آنی بی شعور رژ 24 ساعته نزده و داره مث گاو شیرقهوه میخوره.!!! با ترس برگ با آتشی که روبه روم دیدم به عقب پرت شدم افتادم رو زمین و زانوهام و گرفتم تو بغلم دور تا دورم آتیش گرفته بود یهو اون طرف آتیشا نظرم جلب کرد. سایه دو نفر بود ــ" نیلووووووو نیلوفر کمکم کن." صدای یه پسر بود از اون طرف آتیش از همون سایه ها حالا که دقیق تر شدم میفهمم سایه ی یه زن یه پسر هست. این دفعه صدای یه زن اومد. ــ"نیلو...عزیزم...نیلوفر" و وارد کنید و + و تشکرم فراموش نکنید. ندیدن...... و...... نبودن...... هرگز بهانهی از یاد بردن نیست..... ــــــــــــ رمانم: آتش افراز گمشده.( تموم شده) اگه رممیوه. دماسنج عشق پدرام: نه ممنون با اجازتون ما دیگه رف زحمت میکنیم. سپهر بدون هیچ اسراری گفت: خیلی ممنون که اومدین. پدرام و آرش رفتن بعدش آنی اومد پایین و همه دور هم تو پذیرایی نشستیم. ــ خوب سپهر نمی خواهی راجب نقشت یه چیزی به ما هم بگی تا حد اقل سدتی ندیم؟ سپهر که به میز خیره شد بود و داشت فکر میکرد با صدام به خودش اومد و نفس عمیقی کشید و گفت: سپهر: خوب همون طور که فهمیدین ما یاید یه مهمونی بگیریم به خاطر سلامتی نیلوفر!! تک خنده ای کردم. ــ سپهر جوری رفتار میکنی انگار بار اولمه که از بیمارستان مرخص میشم. اونم لبخند پر رنگی زد و گفت: سپهر: انقدر به خودت نگیر این مهمونی فقط برای اینه که بیشتر باهاشون آشنا بشیم همین طور با دوستانش و ببینیم قابل اعتماد هستین یا نه؟ هوم خوب نظرتون چیه؟ دماسنج عشق کمی فکر کردم بد نگفت..این طوری با بهراد که همیشه به پدرام وصله هم آشنا میشیم. آرش هم طوری که فهمیدم با پدرام و بهراد دوست های صمیمین.. ــ بد حرفیم نمیزنی ، یا بهتر بگم عالیه پسس فردا میریم دنبال تدارکات انای فانتزی تخیلی دوست دارید حتما پیشنهاد میکنم بخونید. رمان دیگم: من پرنسس توام؟(در حال تایپ) موضوعش کاملا متفاوته. و رمانی جدید و فانتزی تخیلی به زودی به اسم جادوی رمان ما. 25 کاربر از پست Sanaz.MF تشتم و به آنی نگاه کردم. ای وای!! ــ تو روحت آنی...چرا به من نگفت بهش بدم؟ سپهر شونه ای بالا انداخت. طبق معمول ریلکس بود.آیناز به خاطر این که نیمه جن بود قیافه ی عجیبی داشت اون از چشناش که با لنز مخفی میکرد این از لباش.لب های آیناز به شدت قرمز بود طوری که انگار یه رژ لب سرخ و رو لباش خالی کردن. با صدای آرش پرو بهش نگاه کردم و دود از سرم بلند شد. آرش: تا اون جایی که من میدونم با خوردن مایعات رژ کم رنگ میشه نه پر رنگ. مگه نه خانوم محمدی؟ !! دماسنج عشق صداش من و آیناز و سحر با ترس نگاهی به هم و بعد به آرش انداختین اما سپهر خیلی ریلک گفت: سپهر: خانوم محمدی به قهوه حساسیت دارن.وقتی میخورن لباشون سرخ میشه و صورتشون میریزه بیرون اما به خاطر اینه که زیاد دوس دارن اهمیت نمیدن و میخورن.( بعد رو به آنی گفت) بهتره هر چی زود تر پماد لبتو بزنی تا دردش شروع
یعنی باید باور کنم
که تا ابد برام فقط یه غریبه ای
که شاید
گاهی
از دور ببینمت…
شنیدن صدات هم
که شد رویا…
این یعنی یه حقیقت خیلی تلخ و غیر قابل تغییر
شکر کرد خودمون اومدیم و آیناز به زور لبخند زد و رفت بالا.جااااااااان؟ دماسنج عشق این سپهر عجب موجودیه!!!!حساسیت خر کیه؟ سپهر رو به پدرام گفت: سپهر: خوب؟ پدرام با تردید گفت: بله درست شنیدین من یه جن گیرم. خوب؟ لبخند کوچیکی رو لب سپهر نشست. سپهر: و اما کاری که با شما داریم ما 3 روز دیگه به خاطر سلامتی خانوم مهراد میخایم یه مهمونی بگیریم اون شب شما همراه دوستانتون تشریف بیارید اون وخ ما به شما میگیم. پدرام اخم ریزی کرد و گفت: نمیشه الان بگین ؟ سپهر: نخیر. خوب بفرمایید ه اند . *aren* , Aliceice , anitak , ATRA72 , dmomayez , elish688 , farshte , Fatima.N , kfdh دماسنج عشق Love Hell , m.a.r.z.i , mahdis.nzh , Menua1991 , n.d.sari , rahha , setareh06 , TaraStar , zohrealavi , آنا تکـ , اریس_15 , دلارام20 , سهاااااااا , پرنیا بابایی , کابوس001 , یاشگین گوگول 1393,04,17, ساعت : 02:43 Top | #22 Sanaz.MF Sanaz.MF هم اکنون آنلاین است. کاربر نیمه حرفه ای Sanaz.MF آواتار ها تاریخ عضویت فروردین 1393 نوشته ها 759 میانگین پست در روز 3مهمونی!! دماسنج عشق به همه نگاهی انداختم به نظر که راضی میومدن.داشت ضعیف میشد وسط حرف زدنشم سرفه میکرد. بلند شدم و چند قدم به اون سمت برداشتم اما یهو سرم تیر کشید و از دوباره نشستم..سرم و بین دستام گرفتم و از ته دلم جیغ کشیدم.بعد چند ثانیه سرم بلند کردم و خودمو روبه کمد لباسام دیدم!!! با تعجب بلند شدم و به اطرافم نگاه کردم من که تو اتاقمم!! عرق کرده بودم اما کولر روشن بود و هوای اتاق سرد بود. یعنی چی؟ یعنی همه ی این آتیش ها و اون پسر و خانومه همه ساخته ی زهنم بوده؟ مگه میشه این قدر دقیق؟ نه بابا چه ذهنی داشتم و خودم خبر نداشتم. به خودم تو آیینه نگاه کردم؛ رنگم بد پریده بود سریع یه خورده کرم پودر زدم و رنگ رفتم و با این وسایل شعبده بازی (لوازم آرایش) برگردوندم. سریع یه کت شلوار یاسی پوشیدم و یه شال سفید با گل های یاسی هم سرم کردم با صدای سپهر سریع لنزامو و گذاشتم و رفتم بیرون. سپهر: نیـــلو کدوم گوری چرا جواب نمیدی؟ ــ اوه ببخشید داشتم حاضر میشدم. آمممم سئوالی کردی؟نشده!!!!! ما که از اول داشتیم با بهت سپهر و نگاه میکردیم به
تا تو را یار گرفتم
همه خلق غریبه گشتند
من از چشم تو خواندم روز آغاز!
که با این عشق کار دل تمام است
نکرت رو ببندی میفهمی چی می خوام بگم.(یعد از مکث کوتاهی)یا استاد و میندازم به جونت. سیر خرد کن دستی گارلیک پرو Garlic Pro در آن واحد به معنای واقعی خفه شدم.با غیظ نگاهش کردم؛چون عزیز دوردونه ی استاد بود استادم به حرفش گوش میداد.چه درست باشه چه زر زده باشه.! ــ خیلی خبیثی. قابلت و نداره زاخار. بعدشم بهم چشمک زد.زیر لب گفتم:زاخار و مرگ.زاخار و درد بی درمون. سپهر:شنیدم چی گفتی،نیلوفر. ــ جــــهنم،خوب که چی مثلا خواستی پز گوشات و بدی؟ سیر خرد کن دستی گارلیک پرو Garlic Pro از حالتی که بهم دست داده بود سپهر و آینازمنفجر شدن از خنده. با حرص گفتم: ــ میشه بگین دقیقا به چی میخندین؟ آیناز: به تو.وای نیلو خیلی با حال حرص میخوری. ــ خفه شو.آیناز. رفتم جلوش و با لگد زدم رو ساق پاش ولی ککشم نگذید.همینه دیگه. وقتی از بدو تولد دفاع شخصی کار کنی همین میشه. باخره لباسام و با صدای آزار دهنده ی آدامس سپهرو خنده های آیناز پوشیدم؛رفتم سمت در و به اون دو تا گفتم: ــ پاشین دیگه نفله ها. اونا هم پاشدن رفتیم بیرون.تا درو باز کردم با پت و مت (امیریا) و یه آقای دیگه رو به رو شدم.مرده یه جوری بود. قیافش آشنا می زد. اِه! این که هامونه!اینجا چه گهی می خوره ؟ نیلو مودب باش!نـــــــه ...این هامون نیست ! پس چرا شبیهشِ؟به قیافش می خورد آدم بد اخلاقی یا یه جورایی تخس باشه. ولی لامصب سیر خرد کن دستی گارلیک پرو Garlic Pro بد هیکلش رو فرم بود.از هامونم خفن تر!.ننت به قربونت بره ،نمیشد از هیکلش چشم برداشت... نیلوخفه شو.اَاَاَه،مگه دروغ میگم.اَه، اَه، اَه، دختره ی پسرندیده !،محکم باش هر کی ندونه فکر میکنه از پشت کوه اومدی.مگه نیومدم؟!!!وااااای خدا شفام بده توی این هاگیر و واگیر من با وجدانم سر جنگ وا دادم.با سقلمه ای که آیناز اُلاغ بهم زد،(که دستش درد نکنه !!!) به خودم اومدم و با گیجی نگاهش کردم که به پدرام اشاره کرد منم به جلوم که اون ایستاده بود نگاه کردم.اوه،اوه، فکرکنم سئوال کرده برای این که خیط نشم ذهنش و خوندم. «سلام خانوممهراد! به سلامتی مرخص شدین؟» هوس کردم چارتا دری وری بارش کنم ولی دیدم هامون شماره دو داشت نگام می کرد. سلام،بله دیگه، ببخشید توی این چند روز به زحمت افتادین. بد بخت کپ کرد.از دوباره زهنش و خوندم"اااااااااا،نه بابا بلد بوده درست حرف بزنه و رو نمی کردِ"خندم گرفته بود خفن،فکر کرده من در حضور پیت عزیز (چون با دیدنش یاد براد پیت میوفتم بهش میگم پیت؛ سیر خرد کن دستی گارلیک پرو Garlic Pro تازه به پت،مت هم میاد) بازم گندِ دماغی میحرفم. البته حقم داشت با این اخلاق گندِ دماغیم. پت:خواهش میکنم زحمتی نبود،راستی ماشین و براتون آوردم و اگه میخواین من میرسونمتون. بعد از این حرفش دستشو آورد جلو وسوئیچ ماشینم و به سمتم گرفت منم ازش گرفتم و گفتم: ــ نه ممنون دوستان هستن میرسونم. لطف کردین ماشین وآوردین. پت:خواهش میکنم. توهمین حین مت زیر گوشش زمزمه مانند گفت:برای همین گفتم ماشین منو بیاریم وگرن الان باید با تاکسی میگرفتیم پدرام خان. پدرام بهش یه چشم غره ی تـــوپ رفت که اونم خفه خون گرفت.البته باید بگم که خیلی آروم گفت ولی من مطمئنم هر سه تامون فهمیدیم. پت:خوب با اجازه(بعد روبه اونا بازم آروم گفت):آرش،بهراد بریم. بــــــــــــه بـــــــــــــه،چه اسمی هم داره....آرش.... با شنگول و منگول(سپهر و آیناز.آخی بد بختا من روزی صدتا اسم به اینا میدم)سوار شدیم. .چون دلم برای رانندگی تنگ شده بود تا نشستیم رو به سپهر که سوئیچو ازم قاپیده بود گفتم: ــ من خودم میرونم.رد کن بیاد سوئیچ وسپهر. سپهر در حالی که می خواست سوئیچ و توی جاش بکنه گفت: سپهر:زر اضافی موقوف. ــ خودت زر میزنی نه من.ســپــهر خودم میخوام برونم. سپهر:خوب مرض داری میری اون سمت میشینی بعد میگی(اَدم و درآورد و ادامه داد) من میخوام برونم،من میخوام برونم.. سیر خرد کن دستی گارلیک پرو Garlic Pro حالا هم نمیخواد گریه کنی بیا(درحالی که بازم اَدام و در میاورد)برون. بعدش پیاده شد دستم بهش نرسید.منم ازتوخود ماشین جام وعوض کردم وسمت راننده نشستم.سپهر هم سمت دیگه نشست منم راه افتادم و با سرعت زیادی روندم. ــ اورانگوتان،ادای عمت رو درار نه من و. ــ تا تو باشی براچی عمم زاخار؟؟؟تازه تو خنده دارتری البته نه به خنده داری آیناز. آیناز هیچی نگفت،خیلی عجیب بود آیناز جواب سپهر رو نداد.سپهر به عقب برگشت منم از تو آیینه به آیناز نگاه کردم که دیدم به جلو زل زده. سپهر: آیــناز...آیــــــناااااز... آآآآآیـــــنـــــازززز. کدوم گوری سیر میکنی؟ این دفعه آینازبه خودش اومد و بدون توجه به سپهر روبه من گفت: آینا:
دلم تنگه
تنگ چشم هایی که روزی از نگاه دزدکی اش، پر از ذوق می شدم نازنین!
از این شانس خوشگل منم آبم و آب هم از لحاظ کنترل کردن سیر خرد کن دستی گارلیک پرو Garlic Pro ظعیف ترین عنصرِ،و همیشه برای استفاده از قدرتم باید قمقمم همراهم باشه،چون آتش افزار خودش میتونه آتش ایجاد کنه،خاک افزارم که زمین همش از خاک تولید شده؛باد افزارم که دیگه چی بگم. دیدم داره هی به کارش ادامه میده من برای این که اعصابش و به هم بریزم؛شروع کردم به خوندن آهنگ های مجید خراتا!!! سیر خرد کن دستی گارلیک پرو Garlic Pro تیغ و بردار دستام و خط خطی کن تلافیِ،عمری من زدم به قلب تو نگفتی کافیـ....اوخخخخخ! از همون جایی که نشسته بود بطری که توش تا نصفه آب داشته بود و به سمتم پرت کرد؛ منم چون پشتم بهش بود نفهمیدم. سپهر:حقته،بی شعور. ــ ببین بهت دوتا پیشنهاد میدم یکی رو انتخاب کن ،یا آدامست رو دور میندازی یا میشینم هی آلبوم های مجید خراتا رو برات با چهچه می خونم. سیر خرد کن دستی گارلیک پرو Garlic Pro آیناز در حالی که هر،هر میخندید گفت:این که انتخاب نیست اجبار،ازدواج اجباری و طلاق اجباری شنیده بودیم، ولی پیشنهاد اجباری نه.!!!!!! سپهر:چرا انتخابِ،ولی انتخاب آقای هابسن؛و خوب نیلو خانوم که این طور،باشه ولی منم بهت یه حق انتخاب هابسنی بهت میدم زاخار.یا خوندن آوازهای مزخرفت وتموم میکنی یا... ــ یا چی؟؟؟ها؟ها؟بگو ببینم چی چی می خوای بـ.... سپهر:اگه یه دقییه اون صداینیلو مشکوک میزنی چرا دنبال ماشین امیری میری؟هان؟هـــان؟هــــــان ؟ به جلوم با دقت نگاه کردم راست میگفت.واااا،من دنبال اینام؟نـــه اصلا. از توی آیینه نیم نگاهی بهش انداختم و گفتم:همینه دیگه.وقتی همش با قدرت طی الارض تون یهو تو خونه ی من سبز میشین آدرس دقیقشو نمی دونین. من دارم میرم خونه ی خودم. سپهر هم که همیشه دنبال یه سوژه واسه اذیت کردنِ سریع و پشت سر هم گفت: خاااااک بر سرم نیلو از دس رفتی....چرا؟....آخه نیلو این چی داره که دنبالش راه افتادی؟....قیافه نداره....پول؛ که تو خیلی از این سرتری....موقعیت، اون به گرد پات نمیرسه با این بابایی که تو داری...خاک تو سرم...خاک تو سرت....خاک تو سرش. دیگه داشتم عصبی میشم....بابا تغصیر من چیه من که دارم راه خونه ی خودم و میرم.....از بس هم زیاد خونه ی خودم نمیرم همسایه هام و نمیشناسم که بخوام تشخیص بدم کدوم یکیشون همسایه ی منه. ــ ااااااااه!! ببند اون دهنتو سپهر... آخه این انگل جامعه چی داره؟ها؟ و تو هم خوب من و میشناسی پس دیگه به این چرندیاتت ادامه نده. در آن واحد سپهر خفه شد و دیگه هم صدای خنده های آیناز نیومد سیر خرد کن دستی گارلیک پرو Garlic Pro
می خواهم به حرف هایت گوش دهم عزیز
چشم هایت نمی گذارند
در قلب کوچکم فرمانروایی میکنی عزیز
بدون هیچ نائب السلطنه ای
کسی نمیداند چه لذتی دارد نازنین
بهترین پادشاه تاریخ را در
دل داشتن…
اگر کمی سلیقه بخرج دهید می توانید به وسیله دستگاه تخم مرغ پز سوسیسی انواع ساندویج را با تخم مرغ یا حتی مواد دیگر در عرض چند دقیقه تهیه نمایید بدون دخالت دست و با زدن یک دکمه پس از چند دقیقه ساندویچی سالم دارید که می توانید نوش جان نمایید با خرید دستگاه تخم مرغ پز سوسیسی اگ مستر امکان آماده کردن تخم مرغ یا مواد غذایی دیگر مانند سوسیس و گوشت را به صورت اشتها آور ترین شکل ممکن بدون نیاز به فر یا اجاق گاز به وجود آورید قبل ریختن مواد در داخل دستگاه تخم مرغ پز حتما دیواره های آنرا با روغن چرب نمایید بعد از ریختن یک یا دو عدد تخم مرغ در داخل دستگاه منتظر بمانید تا چراغ هشدار دستگاه که سبز رنگ است روشن شود حالا می توانید غذای خود را میل نمایید توجه داشته باشید که با تخم مرغ پز سوسیسی egg master میتوانید غذاهای فراوانی از جمله انواع ساندویچ ها ، کوکو های لوله ای و … درست کنید . همان گونه که در تصاویر می بینید این دستگاه فقط محدود به درست کردن تخم مرغ نیست و تمام غذاهای موجود در تصاویر توسط این دستگاه کاربردی تهیه گردیده است هم اکنون می توانید تخم مرغ پز سوسیسی اگ مستر را به صورت پستی از فروشگاه اینترنتی نمکستان تهیه نمایید در صورتی که با کلیک روی دکمه زیر به سبد خرید منتقل نشدید موجودی محصول به پایان رسیده است قیمت کالا : 65.000 تومان